به گزارش مشرق آنچه در زیر می خوانید نقدي بر سريال 90 قسمتي در حاشيه به کارگرداني مهران مديري و جنبه هاي انتقادي آن:
بدون مقدمه شروع مي کنم؛ زماني که دو سه سال پيش، آن وقت که قهوه تلخ در رسانه هاي تصويري خانگي پخش شد ما در سه مرحله نقد نوشتيم که اين سريال به لحاظ تکنيکي داراي چه ضعف هايي است و اصولاً از کجا برداشته شده و مثالهايش را هم عنوان کرديم و گفتيم که چه مي خواهد بگويد و به اصطلاح به کجاها مي زند و اصولاً اين چه فيلم کمدي اي است که چند نفر در يک لوکشين ثابت نشسته اند و هي با ادا و اصول با هم حرف مي زنند و... اما کسي از مسئولين ذي ربط عکس العملي نشان نداد و سارندگان آن سريال پول هنگفتي را به جيب زدند و رفتند.
گفتيم که اين طنز نيست و بيشتر به هجو و هزل و لودگي و لمپنيسم مي ماند. گفتيم که دارد چه مي گويد؛ با يک مشت شعار به اصطلاح سياسي نخ نما و سطحي، چگونه به شعور مخاطب توهين مي کند و سطح درک و سليقه مردم از هنر و طنز و کمدي را پايين مي آورد. گفتيم که اين سريالها، ايده ها و طرح هاي اوليه اش اکثراً از ديگران گرفته شده و يا از فيلمها و سريالهاي خارجي، و اسمي هم از نويسنده هاي اصلي يا صاحبان ايده ها و طرح ها برده نمي شود. گفتيم که ما بيشتر شاهد مسخره بازي هستيم تا طنز و طنازي. چيزي که بيشتر اوقات در سر همان صحنه سر هم مي شود و ضبط مي گردد و به اصطلاح به صورت بداهه اتقاق مي افتد. حتي گفتيم که همان قهوه تلخ از کتاب ماشاءالله خان در دربار هارون الرشيد نوشته ايرج پزشک زاد برداشت شده، بدون آنکه نامي از نويسنده اصلي برده باشند و حتي اشاره اي به آن کرده باشند. حتي جاهايي را تطبيق هم داديم و قس علي هذا...
اما در خصوص سريال اخير "در حاشيه " ابتدا بايد گفت طنز و کمدي با هم تفاوت دارند و ايضاً هر دوي اين ژانرها يا گونه هاي نمايشي با مضحکه و تمسخر و لودگي و لوده بازي و لمپنيسم و شارلاتانيسم به اصطلاح هنري. ثانياً مشخص است که اين سريال متن آنچناني که بتوان نام متن هنري و نمايشي را بر آن اطلاق کرد، ندارد. بلکه يک خط کلي است که هر بار با بداهه گويي هايي که خاص اين گروه بازيگران است و اکثراً هم تکراري است شکل گرفته. چرا که اين گروه خاص و اين دوستان، سالهاست با هم کار مي کنند و با بازي و گفتار و بداهه هاي يکديگر کاملاً اشنا هستند. به همين خاطر ما هماره اين دوستان را در کنار هم مي بينيم.
البته ناگفته نماند منظور بنده از بداهه گويي، آن بداهه بياني و بدني حرفه اي که در تئاتر از آن ياد مي کنيم و مي شناسيم نيست. اين نوع بداهه که شاهد آن هستيم بيشتر در لودگي و لوده بازي و تمسخر و هجو و هزل خلاصه مي شود. با حرکاتي تکراري، کليشه اي و لوس که در اکثر کارهاي اين دوستان سالهاست شاهد آن بوده و هستيم. بايد گفت اصولاً کار طنز، خنداندن به طوري که مخاطب قهقه بزند و يا به اين حرکات و لوده بازيها بخندد، نيست. از نام طنز پيداست که خنده اش خنده خاص است؛ در حد يک لبحند يا خنده اي است از سر دريافت يک حقيقت يا واقعيت تلخ موجود در اجتماع که تا حال متوجه آن نبوده و يا از کنارش به راحتي گذشته ايم. وگرنه خنداندن از روي حرکات و سکنات لوس و يا حرفهاي سخيف و لوده که کار سختي نيست.
طنز و کمدي انواع مختلف دارد و يکي از انواع نابش گروتسک است که اين گونه طنزهاي اجتماعي در اين نوع کمدي و طنز انجام مي شود و بهتر خود را نشان مي دهد. البته در نزد دوستان ما خبري از اين نوع طنز يا کمدي نيست. بگذريم. ما از طنز و کمدي همين لودگي ها و لمپنيسمش را ياد گرفته ايم و از سريال سازي در قالب طنز و کمدي ابتدا وجه درآمدزايي اش را مي بينيم. بعد هم يک سري تيپ ناقص تکراري لوس درست مي کنيم با يک خط داستاني نصفه نيمه که اکثر اوقات، داستان هر قسمت در حين فيلمبرداري نوشته مي شود. البته در يک لوکيشن ثابت که خرجش هرچه کمتر باشد، بهتر. بعد تقسيم نقش هاي تکراري که البته به واسطه همان گروه ثابتي که گفته شد. به خاطر همين است که سازندگان وقتي با اعتراض قشري خاص روبرو مي شوند فوري مي گويند صبر کنيد تا آخرش را ببينيد، بعداً اعتراض کنيد و چون نوشته و متن به معناي تکنيکي و حرفه اي همان طورکه توضيح داده شد در ميان نيست، فوري في البداهه چند صحنه سر هم مي کنند که باب ميل معترضان باشد و اين گونه سر و صداها را به اصطلاح مي خوابانند.
نکته ديگر اينکه تيپ هاي اين سريال، بيشتر به ديوانگان و مجانين مي مانند تا به پرسنل يک بيمارستان واقعي. اصولاً به هيچ عنوان قابل باور و پذيرش مخاطب نيستند. گويي از جاي ديگري آمده اند و با واقعيات جامعه همخواني ندارند. کجاي دنيا دکترها و پرستارها اين گونه حرکات لوده و لوس را انجام مي دهند مانند منگل ها! طنز وکمدي بايد از دل جامعه و اجتماع و افراد و شخصيتها و روابط بين آنان برآيد. براي خود اصول و عناصر و قواعدي دارد. نه آنکه به صورت تصنعي و با ادا و اصول، حقنه شود. به همين دليل در کمدي امروز ديگر تيپ شخصيت داريم نه فقط تيپ خالي، آن هم از نوع تيپ هاي شما.
به خاطر همين نويسندگي، آن هم در قالب طنز و کمدي بسيار سخت است چون به ديدي ظريف و موشکافانه و باريک بين و طناز و فردي صاحب قلم که مفهوم درام و دراماتيک بودن را به خوبي مي داند، نياز دارد تا بدون توهين به آحاد جامعه و بدون لودگي و لوده بازي و حرکات و گفتار سخيف، طنز و کمدي اي به معناي واقعي کلمه بيافريند. نه اينکه جايي خيالي با افرادي غير واقعي و خيالي را کنار هم قرار دهد و هرچه که خواست در دهان آنان بگذارد. البته دوستان ما ياد گرفته اند که با چند شعار به اصطلاح سياسي اجتماعي کليشه اي، خود را منتقد هم نشان دهند و البته برخي سياست زده هم سريع مي گويند؛ «ديدي چي گفت! دمش گرم، به فلاني مي زد ها...) غافل از اينکه سر کارشان گذاشته اند و به شعورشان توهين شده است. از سويي چه کسي گفته است که کار کمدي و طنز يعني انتقاد صرف. لزوماً هر کار طنزي، انتقادي نيست اما مي تواند نقد از برخي ارکان جامعه يا روابط آدمها در آن باشد. اما اگر کار، طنز و کمدي اي انتقادي نباشد نمي توانيم بگوييم کمدي يا طنز نيست. اين انتقاد نيز بايد في نفسه در آن وجود داشته باشد و از دل ماجرا برآيد. نه آنکه به زور، آن را به ماجرا بچسبانيم.
حال برگرديم و از منظري ديگر نگاه کنيم؛ سيما يا بهتر بگوييم تلويزيون در طي اين سالها طوري عمل کرده و ايضاً مي کند که انگار به جز يکي دو گروه ثابت و اين گروه تکراري که ديگر همه چيزشان کليشه و تکراري و نخ نما شده است، هيچ گروه يا فرد و افراد ديگري نيستند که بتوانند کار طنز کنند. و همه اش به اين دوستان ميدان مي دهند. چرا؟ اين همه فارغ التحصيل رشته هاي هنري داريم، اين همه نويسنده توانا، کارگردان، بازيگر و... در تئاتر و هنرهاي نمايشي داريم که خيلي طنازتر و با استعدادترند. چرا از اينها استفاده نمي شود؟ اين گروه گرايي و اين هفت خوان رستم، کي مي خواهد از صدا و سيما رخت بربندد؟ چرا اجازه بروز و ظهور به ديگر هنرمندان را نمي دهند؟ صرف اينکه رابطه و پارتي ندارند و جزء گروه و باند خاصي نيستند؟ آيا اين گناه آنان است که مي خواهند مستقل باشند؟ و يا خداي ناکرده بايد با واسطه و کار چاق کني وارد شد و به اين و آن سهم داد؟ اگر بهترين طرح يا نوشته را به سيما بدهي، آن قدر تو را سرمي دوانند که عطايش را به لقايش مي بخشي و در نهايت پس از مدتي مي ترسي طرح و نوشته ات را با کمي تغيير، روي آنتن ببيني. اين يعني چه؟ خيلي ها ترجيح مي دهند نوشته هايشان در کمد خانه شان خاک بخورد تا اينکه آن را ارائه دهند. آيا اين مملکت هنرخيز به غير از اين دوستان و هنرمندان عزيز که سالهاست شاهد هنرنمايي شان هستيم هنرمند کمدي و کمدين و طنزپرداز ديگري ندارد؟ عجب! مثلاً مي بيني يک کارگردان، يک سريالش در حال پخش است، يک کارش در نوبت پخش است، يک کار در حال فيلمبرداري دارد، يک کارش در حال تدوين است، يک کار در پيش توليد و يک کار هم در برنامه آينده اش هست که اعلام هم مي کنند و يک سريال هم دارد مي نويسد. باز هم عجب! مگر قحط الهنرمند است؟ خب، ليستي از اين دوستان تهيه کنيد و بگوييد ما با همين ها کار مي کنيم و تمام. ديگران هم هي طرح و برنامه به تلويزيون ندهند و حد اقل وقتشان تلف نشود، بروند دنبال کارشان و پيدا کردن يک حرفه ديگر.
خب، برگرديم سر بحثمان؛ ما نمي گوييم طنز و خنده، بد است. اتفاقاً شديداً به دنبال آن هستيم، اما کمدي اي که سرمان را کلاه نگذارد و توهين نکند و ذائقه مان را پايين نياورد و شعورمان و شخصيت مان را به سخره نگيرد و يک کار دست چندم را به جاي کار خوب و ارزنده " نمي گويم فاخر که آن مقوله ديگري است و مقال ديگري را مي طلبد"، به خوردمان ندهد. شما نگاه کنيد هر شب حد اقل پنج دقيقه پشت صحنه نشانمان مي دهند.
البته اين پشت صحنه نيست بلکه اشتباهات دوستان است. مگر يک صحنه را چند بار تکرار مي کنند؟ تاره کارها را هم آن قدر خراب نمي کنند. اين جاي خودش. همين پشت صحنه ها به حساب زمان سريال گذاشته شده و بابتش پول گرفته مي شود يعني به ديگر سخن و به زبان ساده، از پرتي ها و دورريزها هم پول درمي آورند! عجب! مي بينيد که هيچ چيزي جدي نيست، دوستان قديمي دور هم جمع شده اند، گل مي گويند و گل مي شنوند، شوخي مي کنند، مي خندند و خوش مي گذرانند که البته ما بخيل نيستيم، ان شاء الله که هميشه خوش باشند. چه چيز از اين بهتر؟ القصه؛ در اين ميان بخش هايي از آن را هم فيلمبرداري مي کنند و مي شود سريال طنز و کمدي. و در نهايت تحويل ما مي دهند. اينکه ديگر کار سختي نيست. به قول معروف، بن هور که نمي خواهند بسازند. البته بعد از سريال هم توسط مسئولين ذي ربط شبکه ذي ربط ، هي از خود تقدير و تشکر مي کنند و دوستان مدير يا مديران دوست به آنان خسته نباشيد مي گويند. در نهايت با يک آمار از نظر سنجي اي که شبکه از مخاطبان به عمل آورده، آنها را نيز راضي نشان داده و قضيه را به خوبي و خوشي فيصله مي دهند.
بايد به پزشکان و پرستاران حق داد؛ چرا که چنين افراد لوده و لوده بازي در اين قشر پيدا نمي شوند و اين خود، ابتدا به ساکن نوعي توهين سخيف است به اين قشر زحمتکش. اين افراد و تيپها مابهازايي در جامعه ندارند حتي مابهازاي مکاني راهم نمي توان به سادگي يافت. مي شود کاري طنز و کمدي در اين خصوص ساخت اما نه چيزي که دوستان ساختند و نه با اين نگاه و پرداختن به سطح و ظاهر و با اين تيپ هاي غير واقعي. طنز بايد واقعي بوده و از بطن و دل اجتماع برآيد، تا بتواند تاثيرگذار و راهگشا باشد. چخوف خودش پزشک بود اما يکي از بزرگترين نمايشنامه نويسان طنز دنياست که در کارهايش طنز و کمدي به معني واقعي کلمه يعني تاثيرگذار، عميق، تفکربرانگيز وماندگار وجود دارد، با شخصيتها و روابط واقعي، جدي، باور پذير، معمولي و در عين حال داراي زيرمتن، اما عاري از توهين وهجو و هزل و تمسخر و لودگي و ورجه وورجه و ادا و اطوار و حرکات غير معمول و سخيف. اين گونه است که ماندگار شده. اي کاش تلويزيون همين کارهاي چخوف را توليد مي کرد، آن وقت مي ديديد که چه قدر تماشاگر و مخاطب داشته و چه قدر به جامعه نزديک بوده و هست. البته به شرط اينکه به ديگر هنرمندان هنرهاي نمايشي هم مجال و فرصت اجازه کار و به اصطلاح ورود به تلويزيون هم داده مي شد و فرصتها بين هنرمندان به طورعادلانه تقسيم مي گرديد. باور بفرماييد مردم هم ديگر از ديدن اين چهره هاي تکراري و کليشه اي با حرکات و گفتار کليشه اي و تکراري شان، با ادا و اصولهاي نخ نما شده شان خسته شده اند. اما چاره اي به جز ديدن و تحمل ندارند. چرا که به جز اين دوستان به کسان ديگر اجازه بروز و ظهور نمي دهند.
بايد گفت تنها کسي که متفاوت کار کرده و آن جدي بودن را که لازمه کمدي است تا حدودي دارد و سعي کرده تکراري نباشد و اين سريال به خاطر بازي اش در صحنه هايي که ايفاي نقش مي کند تا حدي قابل ديدن است، کار و تلاش سيد جواد رضويان است، وگرنه در بحث نويسندگي، کارگرداني و ديگر مقوله ها چندان چيزي براي ارائه و بحث ندارد.حال، بخش پر ليوان را نگاه کنيم؛ ساخت يک سريال کمدي که مکان و تيپ هاي آن خيالي هستند وهيچ سنخيتي با نمونه هاي واقعي آن در جامعه مورد بحث يعني پزشکان و پرستاران و پرسنل بيمارستان ندارند، چرا بايد آن قدر براي اين قشر زحمتکش مسئله ساز باشد و غير قابل تحمل؟ اينها که واقعي نيستند. از سويي تخيل و خيال پردازي و الهام از واقعيت و تلفيق همه اينها کار هنرمند است، بخصوص در بخش هنرهاي نمايشي. از سويي غلو، جزئي از کمدي است. هرچند که بايد هنري و نمايشي باشد. پس با اين نگاه جايي براي اين همه ناراحتي و اعتراض از براي يک سريال کمدي که به مسائل و موارد و معضلات فضاي بيمارستاني مي پردازد، نمي ماند. از سويي از اين قشر زحمتکش با اين شغل شريف که از روشنفکران و تحصيلکردگان جامعه هستند، بعيد است که اين گونه به يک سريال کمدي يورش ببرند، که کار به بي.بي.سي و وي.او.اي و غيره بکشد و در اين وضعيت حساس کشور، در دنيا سر وصدا به پا کند، و اين گونه اين قشر را کم تحمل و نقدناپذير نشان دهد که کاملاً با منش اين عزيزان که تحصيلات بالايي نيز دارند مغاير است.
حال دنيا در باره ما و پزشکان ما چه فکري مي کند؟ از سويي بعضي از اين عزيزان که با رسانه هاي داخلي و خارجي صحبت کرده اند، خود معترف به اين موارد و نقيصه ها و معضلات هستند. اصلاً چرا ما تحمل نقد را نداريم؟ اگر قرار باشد براي هر سريال طنز و کمدي که سويه هاي انتقادي دارد و متوجه قشري از اقشار جامعه مي شود، اين همه سر و صدا راه بيفتد، که ديگر طنز و طنازي و کمدي و خنده و شادي از کشور و جامعه رخت برمي بندد و ما با جامعه اي عبوس روبرو خواهيم شد.
اين را خود پزشکان مدام گوشزد مي کنند که جامعه بايد شاد وشاداب باشد، حتي مي گويند با شادي و طنز و خنده، بخشي از بيماري ها به سراغ انسان نمي آيد که هيچ، حتي بخشي از امراض نيز مداوا مي شود. حال چه طور شده است که در مقابل يک سريال کمدي اين گونه عکس العمل نشان مي دهند؟ اين دوستان که تحمل يک سريال کمدي خيالي با ضعفها و نواقص تکنيکي و فني وهنري اي را که در بالا گفته شد، ندارند، زماني که با يک سريال و اثر کمدي و طنز به معناي واقعي کلمه روبرو شوند چه خواهند کرد و چه عکس العملي نشان خواهند داد؟ ما چرا تحمل نقد و انتقاد و نقادي را نداريم؟ يک گروه هنري کاري را انجام داده، حال با ضعف و قوت آن اصلاً کاري نداريم، اما به واقعياتي اشاره کرده که چه بخواهيم چه نخواهيم، چه سر و صدا و داد و قال راه بيندازيم و با اين رسانه و آن رسانه داخلي و خارجي گفتگو کنيم، وجود دارند و همه ما به نوعي در زندگي مان حد اقل چند بار با اين معضلات و مسائل روبرو شده ايم و برايمان پيش آمده. پس ديگر اين همه سر و صدا براي چيست؟ کافي است کمي سطح تحمل و طاقتمان را بالا ببريم.
بنده عقيده دارم که اين سريال بيشتر از آنکه يک کار کمدي و طنز انتقادي باشد، کمي سخيف است و مملو از ادا و اطوار و لودگي و لمپنسيم هنري که اين روزها باب شده، همراه با شعار و عناصر کليشه اي و تکراري. اما اين نبايد، نقش نقد و انتقاد را نفي کرده و کار نمايشي در حوزه طنز و کمدي انتقادي و ايضاً زحماتي را که اين دوستان کشيده اند، تحت الشعاع قرار داده و ما خداي ناکرده از آن طرف بام بيفتيم، که متاسفانه بارها اين اتفاق افتاده است.
در نهايت، گفتني در اين خصوص بسيار است اما در اين مقال اندک ناچاريم به همين اکتفا کرده و اميدوار باشيم که مسئولين صدا وسيما راه را براي ديگر هنرمندان اين عرصه باز کنند تا آن قدر حوزه سريال سازي و برنامه سازي در خصوص آثار نمايشي، از جمله کارهاي کمدي و طنز انتقادي، اختصاصي و مختص يک يا دو گروه خاص نباشد، تا علاوه بر ايجاد تنوع، از ديگر استعدادها که به واسطه همين گروه گرايي ها سالهاست که منزوي شده اند، به نحو احسن استفاده شود و در همين راستا استعدادهاي جوان و تازه نيز کشف و شکوفا گردند. اگر فرصتها به صورت مناسب و مساوي و عادلانه در اختيار همه هنرمندان اين عرصه قرار گيرد، ان شاء الله ديگر شاهد چنين کارهايي که به شعور مخاطب توهين مي کند، نخواهيم بود و فرصت انتخاب و تشخيص سره از ناسره را هم در اختيار تماشاکنان و ايضاً هنرمندان اين عرصه و منتقدان و مسئولين قرار خواهيم داد. به اميد آنکه اين مهم به زودي صورت عملي به خود بگيرد.
منبع: رسالت
بدون مقدمه شروع مي کنم؛ زماني که دو سه سال پيش، آن وقت که قهوه تلخ در رسانه هاي تصويري خانگي پخش شد ما در سه مرحله نقد نوشتيم که اين سريال به لحاظ تکنيکي داراي چه ضعف هايي است و اصولاً از کجا برداشته شده و مثالهايش را هم عنوان کرديم و گفتيم که چه مي خواهد بگويد و به اصطلاح به کجاها مي زند و اصولاً اين چه فيلم کمدي اي است که چند نفر در يک لوکشين ثابت نشسته اند و هي با ادا و اصول با هم حرف مي زنند و... اما کسي از مسئولين ذي ربط عکس العملي نشان نداد و سارندگان آن سريال پول هنگفتي را به جيب زدند و رفتند.
گفتيم که اين طنز نيست و بيشتر به هجو و هزل و لودگي و لمپنيسم مي ماند. گفتيم که دارد چه مي گويد؛ با يک مشت شعار به اصطلاح سياسي نخ نما و سطحي، چگونه به شعور مخاطب توهين مي کند و سطح درک و سليقه مردم از هنر و طنز و کمدي را پايين مي آورد. گفتيم که اين سريالها، ايده ها و طرح هاي اوليه اش اکثراً از ديگران گرفته شده و يا از فيلمها و سريالهاي خارجي، و اسمي هم از نويسنده هاي اصلي يا صاحبان ايده ها و طرح ها برده نمي شود. گفتيم که ما بيشتر شاهد مسخره بازي هستيم تا طنز و طنازي. چيزي که بيشتر اوقات در سر همان صحنه سر هم مي شود و ضبط مي گردد و به اصطلاح به صورت بداهه اتقاق مي افتد. حتي گفتيم که همان قهوه تلخ از کتاب ماشاءالله خان در دربار هارون الرشيد نوشته ايرج پزشک زاد برداشت شده، بدون آنکه نامي از نويسنده اصلي برده باشند و حتي اشاره اي به آن کرده باشند. حتي جاهايي را تطبيق هم داديم و قس علي هذا...
اما در خصوص سريال اخير "در حاشيه " ابتدا بايد گفت طنز و کمدي با هم تفاوت دارند و ايضاً هر دوي اين ژانرها يا گونه هاي نمايشي با مضحکه و تمسخر و لودگي و لوده بازي و لمپنيسم و شارلاتانيسم به اصطلاح هنري. ثانياً مشخص است که اين سريال متن آنچناني که بتوان نام متن هنري و نمايشي را بر آن اطلاق کرد، ندارد. بلکه يک خط کلي است که هر بار با بداهه گويي هايي که خاص اين گروه بازيگران است و اکثراً هم تکراري است شکل گرفته. چرا که اين گروه خاص و اين دوستان، سالهاست با هم کار مي کنند و با بازي و گفتار و بداهه هاي يکديگر کاملاً اشنا هستند. به همين خاطر ما هماره اين دوستان را در کنار هم مي بينيم.
البته ناگفته نماند منظور بنده از بداهه گويي، آن بداهه بياني و بدني حرفه اي که در تئاتر از آن ياد مي کنيم و مي شناسيم نيست. اين نوع بداهه که شاهد آن هستيم بيشتر در لودگي و لوده بازي و تمسخر و هجو و هزل خلاصه مي شود. با حرکاتي تکراري، کليشه اي و لوس که در اکثر کارهاي اين دوستان سالهاست شاهد آن بوده و هستيم. بايد گفت اصولاً کار طنز، خنداندن به طوري که مخاطب قهقه بزند و يا به اين حرکات و لوده بازيها بخندد، نيست. از نام طنز پيداست که خنده اش خنده خاص است؛ در حد يک لبحند يا خنده اي است از سر دريافت يک حقيقت يا واقعيت تلخ موجود در اجتماع که تا حال متوجه آن نبوده و يا از کنارش به راحتي گذشته ايم. وگرنه خنداندن از روي حرکات و سکنات لوس و يا حرفهاي سخيف و لوده که کار سختي نيست.
طنز و کمدي انواع مختلف دارد و يکي از انواع نابش گروتسک است که اين گونه طنزهاي اجتماعي در اين نوع کمدي و طنز انجام مي شود و بهتر خود را نشان مي دهد. البته در نزد دوستان ما خبري از اين نوع طنز يا کمدي نيست. بگذريم. ما از طنز و کمدي همين لودگي ها و لمپنيسمش را ياد گرفته ايم و از سريال سازي در قالب طنز و کمدي ابتدا وجه درآمدزايي اش را مي بينيم. بعد هم يک سري تيپ ناقص تکراري لوس درست مي کنيم با يک خط داستاني نصفه نيمه که اکثر اوقات، داستان هر قسمت در حين فيلمبرداري نوشته مي شود. البته در يک لوکيشن ثابت که خرجش هرچه کمتر باشد، بهتر. بعد تقسيم نقش هاي تکراري که البته به واسطه همان گروه ثابتي که گفته شد. به خاطر همين است که سازندگان وقتي با اعتراض قشري خاص روبرو مي شوند فوري مي گويند صبر کنيد تا آخرش را ببينيد، بعداً اعتراض کنيد و چون نوشته و متن به معناي تکنيکي و حرفه اي همان طورکه توضيح داده شد در ميان نيست، فوري في البداهه چند صحنه سر هم مي کنند که باب ميل معترضان باشد و اين گونه سر و صداها را به اصطلاح مي خوابانند.
نکته ديگر اينکه تيپ هاي اين سريال، بيشتر به ديوانگان و مجانين مي مانند تا به پرسنل يک بيمارستان واقعي. اصولاً به هيچ عنوان قابل باور و پذيرش مخاطب نيستند. گويي از جاي ديگري آمده اند و با واقعيات جامعه همخواني ندارند. کجاي دنيا دکترها و پرستارها اين گونه حرکات لوده و لوس را انجام مي دهند مانند منگل ها! طنز وکمدي بايد از دل جامعه و اجتماع و افراد و شخصيتها و روابط بين آنان برآيد. براي خود اصول و عناصر و قواعدي دارد. نه آنکه به صورت تصنعي و با ادا و اصول، حقنه شود. به همين دليل در کمدي امروز ديگر تيپ شخصيت داريم نه فقط تيپ خالي، آن هم از نوع تيپ هاي شما.
به خاطر همين نويسندگي، آن هم در قالب طنز و کمدي بسيار سخت است چون به ديدي ظريف و موشکافانه و باريک بين و طناز و فردي صاحب قلم که مفهوم درام و دراماتيک بودن را به خوبي مي داند، نياز دارد تا بدون توهين به آحاد جامعه و بدون لودگي و لوده بازي و حرکات و گفتار سخيف، طنز و کمدي اي به معناي واقعي کلمه بيافريند. نه اينکه جايي خيالي با افرادي غير واقعي و خيالي را کنار هم قرار دهد و هرچه که خواست در دهان آنان بگذارد. البته دوستان ما ياد گرفته اند که با چند شعار به اصطلاح سياسي اجتماعي کليشه اي، خود را منتقد هم نشان دهند و البته برخي سياست زده هم سريع مي گويند؛ «ديدي چي گفت! دمش گرم، به فلاني مي زد ها...) غافل از اينکه سر کارشان گذاشته اند و به شعورشان توهين شده است. از سويي چه کسي گفته است که کار کمدي و طنز يعني انتقاد صرف. لزوماً هر کار طنزي، انتقادي نيست اما مي تواند نقد از برخي ارکان جامعه يا روابط آدمها در آن باشد. اما اگر کار، طنز و کمدي اي انتقادي نباشد نمي توانيم بگوييم کمدي يا طنز نيست. اين انتقاد نيز بايد في نفسه در آن وجود داشته باشد و از دل ماجرا برآيد. نه آنکه به زور، آن را به ماجرا بچسبانيم.
حال برگرديم و از منظري ديگر نگاه کنيم؛ سيما يا بهتر بگوييم تلويزيون در طي اين سالها طوري عمل کرده و ايضاً مي کند که انگار به جز يکي دو گروه ثابت و اين گروه تکراري که ديگر همه چيزشان کليشه و تکراري و نخ نما شده است، هيچ گروه يا فرد و افراد ديگري نيستند که بتوانند کار طنز کنند. و همه اش به اين دوستان ميدان مي دهند. چرا؟ اين همه فارغ التحصيل رشته هاي هنري داريم، اين همه نويسنده توانا، کارگردان، بازيگر و... در تئاتر و هنرهاي نمايشي داريم که خيلي طنازتر و با استعدادترند. چرا از اينها استفاده نمي شود؟ اين گروه گرايي و اين هفت خوان رستم، کي مي خواهد از صدا و سيما رخت بربندد؟ چرا اجازه بروز و ظهور به ديگر هنرمندان را نمي دهند؟ صرف اينکه رابطه و پارتي ندارند و جزء گروه و باند خاصي نيستند؟ آيا اين گناه آنان است که مي خواهند مستقل باشند؟ و يا خداي ناکرده بايد با واسطه و کار چاق کني وارد شد و به اين و آن سهم داد؟ اگر بهترين طرح يا نوشته را به سيما بدهي، آن قدر تو را سرمي دوانند که عطايش را به لقايش مي بخشي و در نهايت پس از مدتي مي ترسي طرح و نوشته ات را با کمي تغيير، روي آنتن ببيني. اين يعني چه؟ خيلي ها ترجيح مي دهند نوشته هايشان در کمد خانه شان خاک بخورد تا اينکه آن را ارائه دهند. آيا اين مملکت هنرخيز به غير از اين دوستان و هنرمندان عزيز که سالهاست شاهد هنرنمايي شان هستيم هنرمند کمدي و کمدين و طنزپرداز ديگري ندارد؟ عجب! مثلاً مي بيني يک کارگردان، يک سريالش در حال پخش است، يک کارش در نوبت پخش است، يک کار در حال فيلمبرداري دارد، يک کارش در حال تدوين است، يک کار در پيش توليد و يک کار هم در برنامه آينده اش هست که اعلام هم مي کنند و يک سريال هم دارد مي نويسد. باز هم عجب! مگر قحط الهنرمند است؟ خب، ليستي از اين دوستان تهيه کنيد و بگوييد ما با همين ها کار مي کنيم و تمام. ديگران هم هي طرح و برنامه به تلويزيون ندهند و حد اقل وقتشان تلف نشود، بروند دنبال کارشان و پيدا کردن يک حرفه ديگر.
خب، برگرديم سر بحثمان؛ ما نمي گوييم طنز و خنده، بد است. اتفاقاً شديداً به دنبال آن هستيم، اما کمدي اي که سرمان را کلاه نگذارد و توهين نکند و ذائقه مان را پايين نياورد و شعورمان و شخصيت مان را به سخره نگيرد و يک کار دست چندم را به جاي کار خوب و ارزنده " نمي گويم فاخر که آن مقوله ديگري است و مقال ديگري را مي طلبد"، به خوردمان ندهد. شما نگاه کنيد هر شب حد اقل پنج دقيقه پشت صحنه نشانمان مي دهند.
البته اين پشت صحنه نيست بلکه اشتباهات دوستان است. مگر يک صحنه را چند بار تکرار مي کنند؟ تاره کارها را هم آن قدر خراب نمي کنند. اين جاي خودش. همين پشت صحنه ها به حساب زمان سريال گذاشته شده و بابتش پول گرفته مي شود يعني به ديگر سخن و به زبان ساده، از پرتي ها و دورريزها هم پول درمي آورند! عجب! مي بينيد که هيچ چيزي جدي نيست، دوستان قديمي دور هم جمع شده اند، گل مي گويند و گل مي شنوند، شوخي مي کنند، مي خندند و خوش مي گذرانند که البته ما بخيل نيستيم، ان شاء الله که هميشه خوش باشند. چه چيز از اين بهتر؟ القصه؛ در اين ميان بخش هايي از آن را هم فيلمبرداري مي کنند و مي شود سريال طنز و کمدي. و در نهايت تحويل ما مي دهند. اينکه ديگر کار سختي نيست. به قول معروف، بن هور که نمي خواهند بسازند. البته بعد از سريال هم توسط مسئولين ذي ربط شبکه ذي ربط ، هي از خود تقدير و تشکر مي کنند و دوستان مدير يا مديران دوست به آنان خسته نباشيد مي گويند. در نهايت با يک آمار از نظر سنجي اي که شبکه از مخاطبان به عمل آورده، آنها را نيز راضي نشان داده و قضيه را به خوبي و خوشي فيصله مي دهند.
بايد به پزشکان و پرستاران حق داد؛ چرا که چنين افراد لوده و لوده بازي در اين قشر پيدا نمي شوند و اين خود، ابتدا به ساکن نوعي توهين سخيف است به اين قشر زحمتکش. اين افراد و تيپها مابهازايي در جامعه ندارند حتي مابهازاي مکاني راهم نمي توان به سادگي يافت. مي شود کاري طنز و کمدي در اين خصوص ساخت اما نه چيزي که دوستان ساختند و نه با اين نگاه و پرداختن به سطح و ظاهر و با اين تيپ هاي غير واقعي. طنز بايد واقعي بوده و از بطن و دل اجتماع برآيد، تا بتواند تاثيرگذار و راهگشا باشد. چخوف خودش پزشک بود اما يکي از بزرگترين نمايشنامه نويسان طنز دنياست که در کارهايش طنز و کمدي به معني واقعي کلمه يعني تاثيرگذار، عميق، تفکربرانگيز وماندگار وجود دارد، با شخصيتها و روابط واقعي، جدي، باور پذير، معمولي و در عين حال داراي زيرمتن، اما عاري از توهين وهجو و هزل و تمسخر و لودگي و ورجه وورجه و ادا و اطوار و حرکات غير معمول و سخيف. اين گونه است که ماندگار شده. اي کاش تلويزيون همين کارهاي چخوف را توليد مي کرد، آن وقت مي ديديد که چه قدر تماشاگر و مخاطب داشته و چه قدر به جامعه نزديک بوده و هست. البته به شرط اينکه به ديگر هنرمندان هنرهاي نمايشي هم مجال و فرصت اجازه کار و به اصطلاح ورود به تلويزيون هم داده مي شد و فرصتها بين هنرمندان به طورعادلانه تقسيم مي گرديد. باور بفرماييد مردم هم ديگر از ديدن اين چهره هاي تکراري و کليشه اي با حرکات و گفتار کليشه اي و تکراري شان، با ادا و اصولهاي نخ نما شده شان خسته شده اند. اما چاره اي به جز ديدن و تحمل ندارند. چرا که به جز اين دوستان به کسان ديگر اجازه بروز و ظهور نمي دهند.
بايد گفت تنها کسي که متفاوت کار کرده و آن جدي بودن را که لازمه کمدي است تا حدودي دارد و سعي کرده تکراري نباشد و اين سريال به خاطر بازي اش در صحنه هايي که ايفاي نقش مي کند تا حدي قابل ديدن است، کار و تلاش سيد جواد رضويان است، وگرنه در بحث نويسندگي، کارگرداني و ديگر مقوله ها چندان چيزي براي ارائه و بحث ندارد.حال، بخش پر ليوان را نگاه کنيم؛ ساخت يک سريال کمدي که مکان و تيپ هاي آن خيالي هستند وهيچ سنخيتي با نمونه هاي واقعي آن در جامعه مورد بحث يعني پزشکان و پرستاران و پرسنل بيمارستان ندارند، چرا بايد آن قدر براي اين قشر زحمتکش مسئله ساز باشد و غير قابل تحمل؟ اينها که واقعي نيستند. از سويي تخيل و خيال پردازي و الهام از واقعيت و تلفيق همه اينها کار هنرمند است، بخصوص در بخش هنرهاي نمايشي. از سويي غلو، جزئي از کمدي است. هرچند که بايد هنري و نمايشي باشد. پس با اين نگاه جايي براي اين همه ناراحتي و اعتراض از براي يک سريال کمدي که به مسائل و موارد و معضلات فضاي بيمارستاني مي پردازد، نمي ماند. از سويي از اين قشر زحمتکش با اين شغل شريف که از روشنفکران و تحصيلکردگان جامعه هستند، بعيد است که اين گونه به يک سريال کمدي يورش ببرند، که کار به بي.بي.سي و وي.او.اي و غيره بکشد و در اين وضعيت حساس کشور، در دنيا سر وصدا به پا کند، و اين گونه اين قشر را کم تحمل و نقدناپذير نشان دهد که کاملاً با منش اين عزيزان که تحصيلات بالايي نيز دارند مغاير است.
حال دنيا در باره ما و پزشکان ما چه فکري مي کند؟ از سويي بعضي از اين عزيزان که با رسانه هاي داخلي و خارجي صحبت کرده اند، خود معترف به اين موارد و نقيصه ها و معضلات هستند. اصلاً چرا ما تحمل نقد را نداريم؟ اگر قرار باشد براي هر سريال طنز و کمدي که سويه هاي انتقادي دارد و متوجه قشري از اقشار جامعه مي شود، اين همه سر و صدا راه بيفتد، که ديگر طنز و طنازي و کمدي و خنده و شادي از کشور و جامعه رخت برمي بندد و ما با جامعه اي عبوس روبرو خواهيم شد.
اين را خود پزشکان مدام گوشزد مي کنند که جامعه بايد شاد وشاداب باشد، حتي مي گويند با شادي و طنز و خنده، بخشي از بيماري ها به سراغ انسان نمي آيد که هيچ، حتي بخشي از امراض نيز مداوا مي شود. حال چه طور شده است که در مقابل يک سريال کمدي اين گونه عکس العمل نشان مي دهند؟ اين دوستان که تحمل يک سريال کمدي خيالي با ضعفها و نواقص تکنيکي و فني وهنري اي را که در بالا گفته شد، ندارند، زماني که با يک سريال و اثر کمدي و طنز به معناي واقعي کلمه روبرو شوند چه خواهند کرد و چه عکس العملي نشان خواهند داد؟ ما چرا تحمل نقد و انتقاد و نقادي را نداريم؟ يک گروه هنري کاري را انجام داده، حال با ضعف و قوت آن اصلاً کاري نداريم، اما به واقعياتي اشاره کرده که چه بخواهيم چه نخواهيم، چه سر و صدا و داد و قال راه بيندازيم و با اين رسانه و آن رسانه داخلي و خارجي گفتگو کنيم، وجود دارند و همه ما به نوعي در زندگي مان حد اقل چند بار با اين معضلات و مسائل روبرو شده ايم و برايمان پيش آمده. پس ديگر اين همه سر و صدا براي چيست؟ کافي است کمي سطح تحمل و طاقتمان را بالا ببريم.
بنده عقيده دارم که اين سريال بيشتر از آنکه يک کار کمدي و طنز انتقادي باشد، کمي سخيف است و مملو از ادا و اطوار و لودگي و لمپنسيم هنري که اين روزها باب شده، همراه با شعار و عناصر کليشه اي و تکراري. اما اين نبايد، نقش نقد و انتقاد را نفي کرده و کار نمايشي در حوزه طنز و کمدي انتقادي و ايضاً زحماتي را که اين دوستان کشيده اند، تحت الشعاع قرار داده و ما خداي ناکرده از آن طرف بام بيفتيم، که متاسفانه بارها اين اتفاق افتاده است.
در نهايت، گفتني در اين خصوص بسيار است اما در اين مقال اندک ناچاريم به همين اکتفا کرده و اميدوار باشيم که مسئولين صدا وسيما راه را براي ديگر هنرمندان اين عرصه باز کنند تا آن قدر حوزه سريال سازي و برنامه سازي در خصوص آثار نمايشي، از جمله کارهاي کمدي و طنز انتقادي، اختصاصي و مختص يک يا دو گروه خاص نباشد، تا علاوه بر ايجاد تنوع، از ديگر استعدادها که به واسطه همين گروه گرايي ها سالهاست که منزوي شده اند، به نحو احسن استفاده شود و در همين راستا استعدادهاي جوان و تازه نيز کشف و شکوفا گردند. اگر فرصتها به صورت مناسب و مساوي و عادلانه در اختيار همه هنرمندان اين عرصه قرار گيرد، ان شاء الله ديگر شاهد چنين کارهايي که به شعور مخاطب توهين مي کند، نخواهيم بود و فرصت انتخاب و تشخيص سره از ناسره را هم در اختيار تماشاکنان و ايضاً هنرمندان اين عرصه و منتقدان و مسئولين قرار خواهيم داد. به اميد آنکه اين مهم به زودي صورت عملي به خود بگيرد.
منبع: رسالت